در سال ۱۳۷۸، سید محمد سعادتمند، از دنیا رفت. مرگ او ضربهای سنگین برای خانواده اش به خصوص برای سید ابوالقاسم، پسر سومش بود که از زمان کودکی با او کار میکرد.
” وقتی که ۶ سالم بود همراه آقاجان (سید محمد) به کارگاه میرفتم، ساعت ها گِل بازی می کردم و با «هوشی» سگی که در حیاط کارگاه داشتیم مشغول میشدم. وقتی که بزرگتر شدم به تقلید از آقاجان، محصولاتی که خودم با گِل ساخته بودم را در کورههای ساخت خودم که سوختش چوب بود قرار میدادم.
به یاد دارم وقتی که 11 ساله بودم، تعداد زیادی مجسمه کوچک انسان ساخته بودم تا آنها را در کوره پدر قرار داده و بپزم. بعد از انتظار طولانی برای دیدن نتیجه کار با مجسمههایی شکسته روبرو شدم که دیدن این صحنه در آن سن برایم بسیار ناراحت کننده بود. فردای آن روز دوست پدرم برای دیدار او به کارگاه آمده بود و وقتی متوجه ناراحتیام شد مرا به ساخت اثری با استفاده از مجسمه های شکسته تشویق کرد. تشویق او باعث شد تا مجسمه نادر شاه را را بسازم، در مقابل مجسمههای شکسته قرار دهم و نام این مجموعه را “پایان جنگ نادرشاه ” بنامم. بعد از چند روز یکی از مشتریان فروشگاه بعد از دیدن این مجموعه، عاشقش شد و به قیمت خوبی آن را از آقاجان خرید. فروش آن مجموعه در آن روز درسی برای تمام عمرم داشت: هر چیز ارزشی دارد..
– به نقل از سید ابوالقاسم سعادتمند
سید ابوالقاسم تا زمان مرگ پدر در کارگاه خانوادگی مشغول به کار بود، اما بعد از آن ترجیح داد به محلی جدید نقل مکان کند. در سال ۱۳۸۱، سید ابوالقاسم مرکزی جدید در جاده کوه سفید واقع در بخش شمالی شهر قم افتتاح کرد و آن را “صنایع دستی سعادتمند” نامید. از آن پس، فعالیت های “صنایع دستی سعادتمند” تنها معطوف به خرمهره و سرامیک نبود، بلکه سایر رشتههای صنایع دستی را نیز شامل میشد.